من قوي هستم

ساخت وبلاگ
باز خواب آقا رو دیدم. توی کوچه و خیابون بودیم اما همه جا خراب بود. خونه ها آوار شده بودن و همه جا رو خاک برداشته بود و رنگ محیط خاکی و پر غبار بود، شبیه فیلم‌های دفاع مقدسی. نمیدونم این حجم از ویرانی تاثیر حرف‌های دیروزمون درباره‌ی زلزله‌ی بم بود یا بخاطر مغز و روح ویرون شده‌ی خودم. همه جا خراب بود... خرابِ خراب. رفتم سمت آقا و بغلش کردم. پیر بود ولی مریض احوال نه. یادم نمیاد حرفی زده باشه. آروم و با احتیاط از روی تپه‌های خاک و سیمان و فلز در و پنجره‌ها رد میشدیم. برام مهم بود که لباسای خودم و کت و شلواری که تن اون بود، چیزی که توی عکس‌ها هنوزم تنشه، خاکی نشه. محله غریبه بود. اما به خونه که رسیدیم، خونه همون خونه بود... سالم.. تمیز... ساکت...گرم.... من قوي هستم...
ما را در سایت من قوي هستم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 11554a بازدید : 41 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1402 ساعت: 17:08

بمیرم برای چشمای معصوم پر اشک و دل خسته‌ت دختر... من قوي هستم...
ما را در سایت من قوي هستم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 11554a بازدید : 25 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1402 ساعت: 3:07